پنجشنبه ، 1 آذر ، 1403
حداقل
پیوند های مرتبط
حداقل
چشمه معرفت
کد خبر: 235   |  دفعات بازدید : 2185   |  نظرات : 0 RSS comment feed   |   نسخه چاپی   |   ارسال به دوستان  

عشق مجازی ما!!!

16 مرداد, 1391 10:45
عشق مجازی ما!!!

بسم الله الرحمن الرحیم


می گفت : بیچاره تویی که محبت خدا تو را پر نمی کند ، چگونه می خواهی محبت غیر او تو را سرشار کند. حرفش با جوانی بود که فکر می کرد زندگی با دخترکی که هیچ وقت بدستش نیاورده چقدر برایش مفید هست. فکر می کرد دچار یک شکست عشقی شده است و زندگی ارزشی برایش ندارد.


خطابش تنها آن جوان نبود که حقیقت را رها کرده بود و به مجاز چسپیده بود .غصه ی این جوان را که شنیدم بیاد داستانی افتادم که می گفت :


جوانی ، عاشق دختر پادشاه شد،که البته عشق نبود که توهمی برایش پیدا شده بود. می گفت تنها همین دختر .
از اقوام مادرش کسی بود که وزیر پادشاه بود . صدایش زدند و گفتند : این جوان عاشق دختر پادشاه شده .
وزیر که زیرک بود و با هوش گفت : تنها یک راه برای رسیدن به هدفت وجود دارد و آن اینکه در غاری بیتوته کنی و سخت مشغول عبادت شوی تا برای حاجتی پادشاه را به خدمت تو آورم.


مدتها گذشت تا اینکه پس از چهل روز صدایی به گوش جوان رسید. پادشاه بود . اجازه ی ورود به درون غار را داشت. جوان اجازه داد و پادشاه با آن خدم و هشم وارد غار شد.
حرفها رد و بدل شد و به اینجا رسید که وزیر با هوش به پادشاه پیشنهادی داد :‌ ای پادشاه ! مگر برای صبیه ی تان بدنبال شوهری لایق و با خدا نیستی ؟ پادشاه گفت : چطور ؟ وزیر جواب داد : این جوان هم مستجاب الدعوه هست و هم لایق و با خدا ....
گذشت تا اینکه همه چیز درست شد و پادشاه و دخترک همه قبول کردند.جوان به فکر فرو رفت و بعد از لحظه ای گفت :‌ من این دختر را نمی خواهم. همه تعجب کردند. وزیر زیر گوش پسرک گفت: می دانی با چه زحمتی این راه را برایت رفتم ؟ حال چرا زحمات مرا خراب می کنی ؟


جوان جواب داد : چهل روز خدا را خواندم برای خواسته ی خود ،که این شد حاصلش . اگر در این مدت خدا را برای خودش و فقط بخاطر خودش می خواندم ،‌چه می کرد و چه می داد؟؟؟

عشق مجازی ما!!!
نظرات
در حال حاظر نظری وجود ندارد. اولین نفری باشید که نظر می دهید.
ارسال نظر

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وب سایت

تصویر امنیتی
کد نمایش داده شده را وارد نمایید:

حداقل
جستجو