يکشنبه ، 2 دي ، 1403
حداقل
پیوند های مرتبط
حداقل
چشمه معرفت
کد خبر: 245   |  دفعات بازدید : 2385   |  نظرات : 0 RSS comment feed   |   نسخه چاپی   |   ارسال به دوستان  

بیایید کمی هم ما بترسیم!

22 مرداد, 1391 10:20
بیایید کمی هم ما بترسیم!

بیایید کمی هم ما بترسیم . به گفته ی بزرگانمان علم الیقین داشت و به گواه مورخین خودش چندین بار از زبان مبارک پسر عمش شنیده بود که در محراب عبادت موی صورتش به خون سرش خضاب می شود. ولی باز هم می ترسید ...

 

نقل شده است گاهی اوقات خداوند متعال برای اینکه بنده اش دچار غرور و خود بینی نشود ، سد گناهی جلوی پایش می گذارد تا پایش بلغزد ویادش آید که لب پرتگاه در حال دویدن است و مواظب لغزش قلبش باشد.

 

اینجا سوالی در گوشی از خداوند متعال دارم . خدای من ! تو برای به دنیا آمدنش حتی اجازه ندادی مادرش از در داخل شود ، سه روز اول زندگیش او را مهمان ویژه خود پنداشتی . دوباره مادر ش را از همان جا روانه داشتی . او را وصی رسولت قرار دادی . همسری به او عطا نمودی که عصمت تو بود . فرزندانی به او عطا کردی که داغ گناه کردن بر دل شیطان نهادند.

 

در سه جا عملش را افضل از اعمال انس و جن از ازل تا ابد خواندی . جوان مردی را با لا فتی گفتن فرشته ی وحیت در او انحصار دادی . چه شد که علی (ع) را در این قاعده قرار ندادی ؟ 

 

نقل می کنند در چنین ماهی رسول مهربانی ، بر روی منبر با دیدنش گریست و او را آشفته ساخت . سریع عرضه داشت فدایتان شوم چه شد که گریستی ؟ حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فرمودند : علی جان ! در این ماه کشته می شوی . وای که با سوالش عقل ما را به باد هوا می دهد . که سریع سوال فرمود : آیا آن زمان در دین شما هستم ؟

 

تا آخرین لحظه  از عاقبت به خیری می ترسید . تا ضربت شقی ترین مردم عالم به سرش اصابت نمود . آهی کشید و فرمود : فزت و رب الکعبه .یعنی الحمدلله که عاقبت به خیر شدم . راست گفت رسول خدا و وعده ی خدا تحقق یافت .

 

محمد داود منتظریان

امتیاز : Article Rating|  
بیایید کمی هم ما بترسیم!
نظرات
در حال حاظر نظری وجود ندارد. اولین نفری باشید که نظر می دهید.
ارسال نظر

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وب سایت

تصویر امنیتی
کد نمایش داده شده را وارد نمایید:

حداقل
جستجو