جلسه هفتگی درس اخلاق جامعه علمیه امیرالمؤمنین (علیه السلام) روز پنجشنبه مورخه 95/9/18 با حضور استاد برجسته حوزه علمیه قم حضرت آیت الله توکل (حفظه الله) برگزار گردید.
مشروح بیانات استاد بدین شرح است:
بحث امروز ما ، یک بحثی اعتقادی است و از همهی عزیزان میخواهم که به این بحث خوب عنایت بفرمائید.
اعتقاد ما بر این است که خداوند عالم، کمال محض است و نقص در او راه ندارد و بینیاز است و تمام افراد در محضرش فقیر محضاند، حتی وجود مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم). «أنتم الفقراء»[1] همه را شامل می شود. ما هر چه داریم به افاضات یا کریم داریم و خدا نیازی ندارد. او ما را در کمال بینیازی آفرید و ما را به عبادت امر کرد و لذا او نه به خود ما نیاز دارد و نه به عبادات ما. « و ما خَلَقتُ الجنَّ و الإنس إلّا لِیَعبدون»[2] از اینکه ما را به عبودیت امر کرده، میفهمیم که برکات عبودیت به شخص عابد برمیگردد.
در عبادات ما نور است که به سبب عمل، عامل نورانی میشود و در این حال حجابی در درون جان ما میباشد که این نورانیت، حجابِ درون ما را کنار میزند و دری به عنوان معرفت به روی ما باز میشود که در این زمان «معرفت» ثمره عبودیت میشود.و لذا عبودیت به معرفت معنا شده است. عبودیت گام اول است و نتیجه آن معرفت است و اگر عبودیت بهتر باشد، معرفت بالاتر میشود. لذا افراد جاهل اجر معنوی ندارند چون عبادتشان رنگ لازم را ندارد. لذا عبودیتهای ما اثرش ایجاد معرفت است و قرآن هم به این موضوع تصریح دارد.
حال چه کار کنیم تا عبادت خدا به حساب بیاید؟ یک قاعده برای تمام عقلای عالم است. اگر کسی محبتی کرد ما برای شکر مُنعِم باید عملی را به جا بیاوریم. گاهی منعم پدر و مادر است که اگر کف پایشان را ببوسیم جا دارد. ولی هر منعمی لیاقت هر کاری را ندارد، اگر رفیقتان لطفی به شما کرد تشکر میکنید.گاهی اوقات فقط تشکر کافی است.و نحوه تشکر هم منوط به این است که منعم کیست. به تناسب فرد منعم تشکر ها با همدیگر فرق میکند.
هر چه که داریم خداوند به ما داده است. برای تشکر از خدا، چه کار باید کنیم؟ مثل پدر و مادر از وی تشکر کنیم نمیشود. نیازش را برطرف کنیم، او که نیازی ندارد.عقل در اینجا مطلقا نمیفهمد که باید چکار کنیم. قاعده شکر منعم را میدانیم ولی در مقابل خداوند چطور باید تشکر کنیم را نمی دانیم. خداوند غنی محض است، کمال محض است به ما مطلقا نیاز ندارد. پس تا بدین جا خداوندی در کمال بینیازی ما را آفرید و عقل میگوید باید تشکر کنیم، اما نحوه تشکر را نمی دانیم. عقل میگوید کسی باید بیاید و این نحوه تشکر را به ما بیاموزد و اگر کسی نباشد عقل ما قدرت فهم این مساله را ندارد.
خداوندعالم میتواند بدون ارسال انبیاء و انزال کتاب هر چه که می خواهد را به ما بفهماند به چهار طریق: 1. از راه الهام کردن در دل 2. از راه القاء کردن در ذهن 3. ایجاد صوت مثل صحبت خدا با حضرت موسی (ع) 4. هر چیزی را که از ما میخواهد آن خواسته را بر روی یک لوح یا دیواری و یا ... منقوش کند. هر کدام از این راه ها اگر انجام شود ما به انبیاء نیاز نخواهیم داشت. چون انبیاء آمدهاند تا فرمان را به ما بگویند، عبودیت را به ما بفهمانند.
پس چرا خداوند این کار را نکرد؛ ما که کسی نیستیم، برای خودمان حریم داریم و با هر کسی قدم نمیزنیم و به خانه هر کسی نمیرویم. شما هرگز با یک انسان بدنام همراه نمیشوید چون خودتان زیر سوال می روید. خداوند از این چهار راه می توان کارش را انجام دهد، اما شأنیت خدا این نیست که با هر کس تماس بگیرد. پس قدرت داشتن یک بحثی است، امکان داشتن یک امر بحثی است و انجام آن بحثی دیگر . پس وقتی بحث شأنیت و عزت خداوند آمد، ارسال رسل مطرح میشود. لذا کسی باید بیاید راه عبودیت را به ما بگوید. و این که چه کار باید بکنیم و چه کار نباید بکنیم.
شاید سؤال بشود که انبیاء چه فرقی با ما دارند؟ همه ما یک بُعد عادی داریم ولی انبیاء در کنار بعد عادی، بُعد دومی هم دارند. «قل إنَّما أنا بَشَرٌ مِثلُکم»[3] . چرا به پیامبر وحی میشود ولی به ما وحی نمیشود. او باید چیزی داشته باشد که به خاطر آن به او وحی میشود. آن چیست؟ «انا بشر مثلکم» اما «یوحی إلی» چرا؟ در این یوحی دو بُعد برای انبیاء میباشد؛1) بُعد عادی 2) بُعد نورانی. به آن بعد نورانی پیامبر میتواند متصل شود و آن بُعد نورانی علت این است که به او وحی میشود. و نشانه آن هم این است که پیامبر میتواند معجزه بیاورد ولی افراد دیگر توان آوردن معجزه را ندارند. معجزه از ماده عجز است، کسی نمیتواند بیاورد ولی پیامبر توان آن را دارد چون به او وحی شده و لازمه وحی هم بُعد نورانی است. بعد نورانی را بعد یلی الربّی میگویند و بعد عادی را هم بعد یلی الخلقی میگویند.
سوال حضار: جایگاه عصمت انبیاء چیست؟
جواب استاد: عصمت انبیاء درک والای انبیاء است. به این مثال دقت کنید؛ در بیمارستانها هر مریضی را میآورند، لباسش را عوض میکنند و لباس بیمارستان را تنش میکنند. هر بیماری با هر مشکلی که دارد از تمام امراض، در این مدتی که بیمارستان است از آن لباس استفاده میکند. بعد از مرخصی لباس تن آنها را میگیرند و بعد از شستشو و استریل برای استفاده مجدد آماده میکنند. آن آبی که از این لباسهای شسته شده برجا مانده آن آب دارای میلیونها میکروب و ویروس و انواع مریضیهاست. متخصص عفونی اصلاً به آن آب نگاه هم نمیکند. ولی آن کارگری که تی میکشد به آن زمین شاید دستش هم به آن آب بخورد و توجهی نداشته باشد. انبیاء چرا گناه نمیکنند چون میدانند در گناه چه ظلمتی است. در گناه چه تعفنی است. لذا اصلاً به آن فکر هم نمیکنند. ما چرا گناه میکنیم چون نمی فهمیم و حالیمان نیست که چه تعفن و گندی دارد و چه اثری بر ما دارد. پس عصمت انبیاء از درک و شعور و علم بالای آنهاست.
پس انبیاء که آمدهاند دست ما را بگیرند با ما فرق دارند و یک باطن نورانی دارند که وحی میگیرد و به سبب وحی اعجاز میآید. مردم وحی را به برکت اعجاز فهمیدهاند ولی بُعد نورانی انبیاء مستور گذاشته شده و بیان نکردهاند. این شخص چون با خدا مرتبط است در هر حال، افعال و کلام و تقریرش حجّت است حتی سکوتش حجت است. خداوند عالم باید این فرد حجت را به دو چیز مسلّح کند؛ یک علم الهیه دو قدرت الهیه. تا حجت خدا بتواند تأثیرش را بگذارد.کسی که حجت خدا باشد باید دارای قدرت باشد. «إنّی جاعلٌ فی الأرضِ خلیفه»[4]، «و علَّم آدم الأسماء کلّها»[5]. اعتقاد ما بر این است که برای حجّتِ خدا پیغمبر یا امام ، نمی دانم یا نمی توانم راه ندارد. اگر صدمیلیون سوال را جواب دهد ولی از جواب یک سوال عاجز بماند، از حجیت ساقط خواهد شد. « وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدينَ»[6] ما قرار دادیم، این نور درون مخفی است. «وَکانُوا لَنا عابِدينَ»ملاک پیغمبر کردن یا امام کردن افراد است.
ان شاء الله ادامه بحث بماند برای فرصت دیگر. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
[1] سوره مبارکه فاطر / آیه 15
[2] سوره مبارکه ذاریات / آیه 56
[3] سوره مبارکه کهف / آیه 110
[4] سوره مبارکه بقره / آیه 30
[5] سوره مبارکه بقره / آیه 31
[6] سوره مبارکه انبیاء / آیه 73