درس اخلاق هفتگی جامعه علمیه امیرالمومنین علیه السلام، پنج شنبه 18 آذر سال تولید، پشتیبانی ها و مانع زدایی ها با حضور حجت الاسلام والمسلمین حسین خانی در مسجد ولی الله اعظم عجل الله فرجه الشریف برگزار شد.
حجت الاسلام حسین خانی در این مراسم با اشاره به یکی از راه های تربیتی قرآن کریم که بیان داستان گذشتگان است، گفت:
بیان قصه در قرآن تفنن نیست. مثل یک منبری که در میان کلامش داستانی میگوید که مستمع خسته نشود نیست. برای مثال در سوره قصص23 الی27 بخشی از داستان حضرت موسی علیه السلام بیان میشود که نکات تربیتی فراوانی دارد. در این سوره ماجرای فرار موسی علیه السلام از مصر به سمت مدین بیان میشود. وقتی ایشان نزدیک شهر شدند مردمی را دیدند که از چاه آب میکشیدند و دو زن که گوسفندانان را از رفتن به سمت چاه منع میکردند. برای حضرت موسی سوال پیش آمد و سوال پرسید که دلیل این رفتار چیست؟ آن دو خانم گفتند ما تا این ها نروند صبر میکنیم و پدرمان هم پیر و سالخورده است.
دکتر هادی حسین خانی در ادامه با بیان این که نکات این آیات زیاد است و ما تنها به بخشی از آن اشاره میکنیم گفت:
اولا از این آیه میفهمیم صرف صحبت کردن زن و مرد نامحرم اشکالی ندارد. البته با احساس ضرورت. در اینجا حضرت بعد از دیدن ماجرا حس کردند که ظلمی در حال وقوع است. این صحبت هم در کمال اختصار است. در مقابل پاسخ آن دو زن هم مختصر است. اما نکته جالب اینجاست که حضرت موسی نپرسید پدر شما کیست؟ پس از پاسخ مشخص میشود سوال هم در همین موضوع است که چرا شما این کار مردانه را انجام میدهید و در مقابل علت دور ماندن این دو زن از جمع مردانی که گوسفندانشان را آب میدهند نیز همین است.
مطلب دوم در آیه بعد ذکر میشود که حضرت موسی بدون درنگ گوسفندئان آنان را آب داد و برگشت زیر سایه ای که آنجا بود. بعد دعا کرد و به خدا گفت که من به آنچه به من عطا کنی محتاجم. در این آیه میبینیم حضرت برای کار خیر اصلا درنگ نکرده. در کنار این هوا هم گرم بوده که قبل و بعد از سقایت گوسفندان زیر سایه رفته. هم ارزش کار حضرت موسی با این گرما بیشتر میشود و هم کار خانم ها. در ادامه حضرت هیچ درخواستی هم از آن ها نکرد. بلکه از خدا درخواست خیر کرد. امیرالمومنین علیه السلام در خطبه ای در نهج البلاغه میفرماید: موسی در این جا هیچ چیز از خدا نمیخواست غیر از یک تکه نان. چون در این مسیر طولانی آنقدر گرسنگی کشیده بود و از علف های بیابان خورده بود که سبزی آن از روی پوست شکم دیده میشد. اما ایشان نگفت خدایا نان بده. بلکه از خدا خیر خواست. این نکته ای است برای ما که در دعا کردن دست خدا را نبندیم که دقیقا فلان چیز را میخواهیم.
استاد حسین خانی در ضمن اشاره به ایجاز قرآن که بخشی از داستان (رفتن دختران نزد پدرشان و صحبت هایشان) را نگفته گفت:
قرآن بخشی از ماجرا را نگفته اما در آیه بعد نحوه راه رفتن دختر شعیب را گفته است. این یعنی از این بخش باید درس گرفت. این دختر در حالی که با حیا راه میرفت نزد موسی آمد و گفت: پدرم تو را میخواند تا اجر سقایت گوسفندان را به تو بدهد. از اینجا که میگوید پدرم تو را میخواند میفهمیم دعوت از نامحرم به منزل درست نیست. لذا میگوید پدرم تو را میخواند. نکته ی بعد این که اگر کسی برای خدا کاری انجام داد نگویییم خدا خیرش بدهد و دستش درد نکند. نه ! حضرت شعیب دعوت کرد تا اجرش را بدهد. اتفاقا حضرت موسی علیه السلام هم استقبال کردند و رفتند. مگ حضرت موسی برای خدا کار نکرده بودند؟ از اینجا استفاده میشود که نیت گرفتن اجر از بنده و درخواست اجر از غیر خدا مشکل دارد نه دریافت آن. لذا اگر روحانی ای برای تبلیغ رفت برای پول رفتن ایراد دارد. طی کردن ایراد دارد اما گرفتن پاکت حتی پاکت سنگین ایرادی ندارد!
در ادامه موسی مشکل خود را به شعیب میگوید و شعیب پاسخ میدهد که: «نترس، از قوم ظالم نجات پیدا کردی!» دعای موسی هنگام خروج از مصر این بود که خدایا من را از این قوم ظالم نجات بده و جواب حضرت شعیب هم این بود که از قوم ظالم نجات پیدا کردی. از اینجا ما برداشت میکنیم که گفتن مشکلات به یک فرد دلسوز ایرادی ندارد. لازم نیست انسان همه بار مشکلات را به تنهایی به دوش بکشد. در برخی طلبه ها یک ضعفی است که از دیگران مشاوره نمیگیرند.
ان شاء الله خداوند به ما توفیق بدهد با قرآن انس پیدا کنیم و از دستورات آن برای زندگی الگو بگیریم.